English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (4587 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
commit U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committing U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to swear in U با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
administers U انجام دادن اعدام کردن
administering U انجام دادن اعدام کردن
administered U انجام دادن اعدام کردن
consummating U انجام دادن عروسی کردن
to go to U رسیدگی کردن انجام دادن
completes U کامل کردن انجام دادن
consummate U انجام دادن عروسی کردن
consummated U انجام دادن عروسی کردن
completing U کامل کردن انجام دادن
complete U کامل کردن انجام دادن
do U انجام دادن کفایت کردن
consummates U انجام دادن عروسی کردن
completed U کامل کردن انجام دادن
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
implemented U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implements U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
huddle U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
calebrate U باتشریفات انجام دادن مشهور کردن
see to (something) <idiom> U شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
implementing U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
huddled U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddling U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
implement U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
To clinch (close)the deal. U معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to turn off U خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
trojan horse U برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
hand U کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
handing U کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
mutualize U بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
force tabs U نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ejection U خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
ingross U تحریر کردن جمع اوری نیروها
perpetrating U مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrate U مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrated U مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrates U مرتکب کردن مقصر بودن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
embedded code U بخش ها یا توابعی که به زبان ماشین نوشته شده اند و در برنامه سطح بالا وارد می شوند برای سرعت بخشیدن یا انجام تابع خاص
to huddle up a piece of work U کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
negotiate U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiated U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates U وارد معامله شدن انتقال دادن
effectuate U انجام دادن صورت دادن
bring inbeing U انجام دادن
to go through U انجام دادن
carry out U انجام دادن
execute U انجام دادن
furnishes U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
accomplishes U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
carry into effect U انجام دادن
furnish U انجام دادن
fulfill [American] U انجام دادن
make a reality U انجام دادن
fulfit U انجام دادن
effecting U انجام دادن
make something happen U انجام دادن
put inpractice U انجام دادن
effected U انجام دادن
carry ineffect U انجام دادن
actualize U انجام دادن
actualise [British] U انجام دادن
chars U انجام دادن
charring U انجام دادن
char U انجام دادن
effect U انجام دادن
bring into being U انجام دادن
put into practice U انجام دادن
go through U انجام دادن
fulfill U انجام دادن
furnishing U انجام دادن
carry out U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
coverings U انجام دادن
covers U انجام دادن
chare U انجام دادن
to bring to effect U انجام دادن
to bring to an issve U انجام دادن
make out <idiom> U انجام دادن
implementing U انجام دادن
fulfil U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
fulfils U انجام دادن
do up U انجام دادن
implemented U انجام دادن
implement U انجام دادن
to carry into execution U انجام دادن
cover U انجام دادن
put into effect U انجام دادن
performs U انجام دادن
performed U انجام دادن
perform U انجام دادن
administer انجام دادن
implements U انجام دادن
to follow out U انجام دادن
parform U انجام دادن
stand to U انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
to carry through U انجام دادن
put on U انجام دادن
implement U انجام دادن
to put through U انجام دادن
paying U انجام دادن
pays U انجام دادن
pay U انجام دادن
to make good U انجام دادن
looped U بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
loop U بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
loops U بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
reworks U دوباره انجام دادن
alternate U بنوبت انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously . U موبه مو انجام دادن
alternated U بنوبت انجام دادن
go the whole hog <idiom> U بطورکامل انجام دادن
to toss off U زود انجام دادن
reworking U دوباره انجام دادن
repeats U دوباره انجام دادن
top U خوب انجام دادن
reworked U دوباره انجام دادن
rework U دوباره انجام دادن
repeat U دوباره انجام دادن
to a one's object U مقصودخودرا انجام دادن
alternates U بنوبت انجام دادن
perform U انجام دادن خوب یا بد
performs U انجام دادن خوب یا بد
manipulate U بامهارت انجام دادن
manipulated U بامهارت انجام دادن
manipulates U بامهارت انجام دادن
solemnize U باتشریفات انجام دادن
put across U خوب انجام دادن
out act U بهتر انجام دادن از
manipulate U با دست انجام دادن
on the beam <idiom> U خوب انجام دادن
dashes U بسرعت انجام دادن
dashed U بسرعت انجام دادن
dash U بسرعت انجام دادن
performed U انجام دادن خوب یا بد
lurks U در خفا انجام دادن
serves U خدمت انجام دادن
served U خدمت انجام دادن
overdoes U بیش از حد انجام دادن
overdoing U بیش از حد انجام دادن
redoes U دوباره انجام دادن
redid U دوباره انجام دادن
to do by halves U ناقص انجام دادن
redone U دوباره انجام دادن
to bring through U خوب انجام دادن
serve U خدمت انجام دادن
redo U دوباره انجام دادن
overdo U بیش از حد انجام دادن
misdo U ناصحیح انجام دادن
lurking U در خفا انجام دادن
redoing U دوباره انجام دادن
completion of a contract U انجام دادن قرارداد
to carry out a transaction U معامله ای انجام دادن
lurk U در خفا انجام دادن
overdid U بیش از حد انجام دادن
lurked U در خفا انجام دادن
To do something with ease(easily). U کاری را به آسانی انجام دادن
spial U عمل مخفی انجام دادن
speculate U معاملات پرخطر انجام دادن
redo U انجام دادن مجدد چیزی
speculated U معاملات پرخطر انجام دادن
redoes U انجام دادن مجدد چیزی
To do something on the sly (in secret). U کاری را پنهان انجام دادن
in the groove <idiom> U حداکثر کار را انجام دادن
speculates U معاملات پرخطر انجام دادن
speculating U معاملات پرخطر انجام دادن
To take ones time over something . to do something with deliberation U کاری را سر صبر انجام دادن
Recent search history Forum search
1Potential
1incentive
1strong
1To be capable of quoting
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1set the record straight
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1Arousing
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com